به امید دیدار برادرم محسن حججی

ساخت وبلاگ
به نام خدا به یاد خدا و برای خداحر نیستم حبیب هم نیستم...روزی که اسیر شدی،من هم اسیر چشم هایت شدم،اسیر هیبت تو شدم،تو داشتی تازه از زندان دنیا آزاد می شدی و من اسیر تو شده بودم.سرت را که بریدند،خبرش پیچید اما نه به خاطر رسانه های دنیا،نه،تو اخلاص داشتی،تو خدا را می خواستی،هدف بزرگی داشتی،گمنام بودی در دنیا،وقتی که شهید شدی خدا تو را به همه ی عالم نشان داد و به خود افتخار کرد و احسنت گفت و تو شدی اشرف مخلوقات خدا....

تو زنده بودی و با شهادتت زنده ماندی،روضه ی مصور شده ای برای ما.محسن که باشی میشوی انیس درد و دل های حضرت مادر،محسن که باشی می شوی سقای دل های تشنه ی ما،آب حیات برای ما آوردی...

دهه ی هفتادی بودنمان شده تنها وجه شباهتمان در میان تفاوت های ریز و درشت،برادرم دلم آسمان می خواهد،بال می خواهد،میدانم دیر آمده ام،میدانم این حرفها به من سر تا پا گناه نمی آید،اما چه کنم انگار عاشقت شده ام.گره از کار این و ان باز میکردی،در اردو های جهادی مسجد و مدرسه می ساختی،شده بودی هم درد و غمخوار مردم روستا،تمام سوز و سرمای زمستان با وجود تو گرم می شد و تو همان فرزند آتش به اختیار رهبری...

تو بال داشتی،دستانت وبال گردنت شده بود آنها را هم دادی به شمر های زمانمان،از چشم هایت می ترسیدند،چشم هایت نور داشت،هدایتمان می کرد.می خواستند خاموششان کنند برای همین سرت را بریدند همین که سر از تنت جدا شد به خدا رسیدی و بیش از پیش نور افشانی میکردی....

برادرم،عزیزم،میخواهم دعایم کنی هوای دلم ابری است،طوفانی به پا کن و هر چه غیر خدایی است را بیرون کن.میخواهم شبیه تو باشم،از طرف ن به آقایمان حسین بگو:«آقا جان من حر نیستم،حبیب هم نیستم،از خودم خسته شده ام اقاجان،نه در میدان جهاد اکبر جنگیده ام و نه با نفسم مبارزه کرده ام،بنده ی همه بوده ام جز خدا اما می خواهم به سمت شما بیایم».بخواه که کمکم کنند و ضمنا سلامم را به حضرت فاطمه(س)برسان.


حدیث روز...
ما را در سایت حدیث روز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : stuna بازدید : 109 تاريخ : پنجشنبه 27 مهر 1396 ساعت: 9:32